یادش به خیر... ایران یادمه سالی که ننسام کنکور قبول شد براش یه سیم کارت و یک گوشی موبایل کادو خریدم. شمارش خیلی رند بود و یادمه دو - سه سال پیش یه بابایی می خواست ۹ میلیون تومن بخره که ما هم جو گیر شدیم و نفروختیمش! ننسام گفت این یادگاریِ سعیدِ و من می خوام نگهش دارم!!!!!! من هم گفتم هر جور راحتی. آخه راستش رو بخواین انتفاضه ی کفش خیلی ساله که تو خونمون جریان داره و خب اگه حرفی جز این می زدم با یک لنگه دمپایی منتفیض می شدم!

بگذریم...

دیروز خندم گرفته بود... من اون سال اون سیم کارت رو حدود یک میلیون خریدم و خیلی هم خوشحال بودیم که ارزون خریدیم! دیروز داشتم تو یه دونه از این پاساژها راه می رفتم که دیدم دارن هوار می زنن که بشتابید بشتابید...
بله...
سیم کارت رو مجانی می دادن و این شرکت می گفت که شما روزی یک ساعت با هر کسی که سیم کارتش مال این شرکت باشه می تونین مجانی صحبت کنین و خلاصه کلی چیزهای دیگه که باور نکردنی بود. کلی هم بهمون قهوه و کیک و تنقلات دادن. دو تا بادبزن به ننسام و کلی بادکنک به سام و ... فکر کنم اگه ۱۰ دقیقه دیگه می شستیم یه ماشین یا خونه هم روش بهمون داده بودن! خلاصه ما هم با  خرید این سیم کارتها دوباره وارد پروژه ی نامزد بازی شدیم و الان روزی یک ساعت از تو اتاقم با ننسم که تو سالن نشسته تلفنی صحبت می کنم. بدون استرس از قبض تلفن!


سام با یکی از ۵ بادکنکی که شرکت موبایل فروش بهش داد.

اینجا اگه به کسی بگیم که در ایران موبایل چه بازاری داره و دولت به چه قیمتی سیم کارت می ده بیرون مطمئنم منو راهی تیمارستان می کنن! این ایران خانم داستانیه واسه خودش. همه چیزش از همه جداست. سر کلاس که هر سوالی از اساتید محترم در مورد اقتصاد یا سیاست ایران می کنیم جواب نمی دن و می گن ایران رو ولش کن! ایران یک استثناست!! پسر جان ما در این کلاس علمی و آکادمیک صحبت می کنیم! و نمی شه ایران رو در چارچوب این قوانین آورد!!!