ننسام روانشناس می شود!
مکالمه زیر تنها ده دقیقه بعد از خواندن چند صفحه کتاب روانشناسی توسط ننسام به وقوع پیوست:
ننسام: سعید! بیا اینجا دو کلمه باهات حرف بزنم.
ددسام با نگاهی مُنگلانه و مبهوت به ننسام و دهانی باز میره می شینه!
سامبولی هم میره بالای سر ننسام می ایسته و شروع می کنه با موهای ننسام بازی کردن.
ننسام با چهره ای مملو از دیدگاههای روانشناسی: سعید! باید در تربیت بچه صبور بود. متاسفانه ما اصلاً صبور نیستیم و ...
ننسام به سام: سام! عزیزم! ما داریم صحبت جدی می کنیم. لطفاً برو اونور بازی کن.
ننسام به ددسام: آره داشتم می گفتم که این بچه مرتب داره از ما این چیزها رو یاد می گیره. مخصوصاً که بعضی وقتها ....
ننسام به سام: عزیزم! گفتم موهام رو ول کن برو اونور بازی کن.
ادامه ی فرمایشات به ددسام: آره ... بعضی وقتها تو حرفهای بدی می زنی یا ... زود عصبانی می شی. عزیزم ما باید ... ما باید...
به سام که همچنان داره موهای ننسام رو می کشه: سام! من با تو چی کار کنم؟ چرا نمی ری اونور؟
به ددسام و کمی عصبی: ما باید مراقب رفتارهامون باشیم. ما الگوهای این بچه هستیم و ... و...
ننسام رو به سام با فریاد: پدر سگ! زبون آدم نمی فهمی؟ بهت می گم این گیس منو ول کن. کچلم کردی. گمشو برو اونور دیگه!
و ددسام آرام با همان چهره ی مبهوت و مُنگلانه و دهانی باز به اتاق کارش بر می گردد ...
ننسام با فریاد: آهای سعید! مثل آدم نمی شه با تو دو کلمه حرف حساب زد؟ کجا گذاشتی رفتی؟ تو لیاقت نداری! همون برو بشین پای اون لپ تاپ لعنتی یه مشت دری وری رو اون وبلاگ بنویس چهار تا مثل خودت هم بیان تشویقت کنن!!!