غذای نذری

زنگ خونه رو می زنن...

سامبولی می ره جلوی در و با یک ظرف غذای نذری بر میگرده.

ددسام: سامبولی این چیه؟
سام:    غذای مفتی.
ددسام: پسرم. درست صحبت کن. باید بگی غذای نذری امام حسین.
ددسام: حالا کی آورده بود؟
سام یک کم با خودش فکی می کنه و یه مرتبه انگار که جواب رو پیدا کرده باشه می گه: علی اصغرشون!!!!!

سیم کارت

یادش به خیر... ایران یادمه سالی که ننسام کنکور قبول شد براش یه سیم کارت و یک گوشی موبایل کادو خریدم. شمارش خیلی رند بود و یادمه دو - سه سال پیش یه بابایی می خواست ۹ میلیون تومن بخره که ما هم جو گیر شدیم و نفروختیمش! ننسام گفت این یادگاریِ سعیدِ و من می خوام نگهش دارم!!!!!! من هم گفتم هر جور راحتی. آخه راستش رو بخواین انتفاضه ی کفش خیلی ساله که تو خونمون جریان داره و خب اگه حرفی جز این می زدم با یک لنگه دمپایی منتفیض می شدم!

بگذریم...

دیروز خندم گرفته بود... من اون سال اون سیم کارت رو حدود یک میلیون خریدم و خیلی هم خوشحال بودیم که ارزون خریدیم! دیروز داشتم تو یه دونه از این پاساژها راه می رفتم که دیدم دارن هوار می زنن که بشتابید بشتابید...
بله...
سیم کارت رو مجانی می دادن و این شرکت می گفت که شما روزی یک ساعت با هر کسی که سیم کارتش مال این شرکت باشه می تونین مجانی صحبت کنین و خلاصه کلی چیزهای دیگه که باور نکردنی بود. کلی هم بهمون قهوه و کیک و تنقلات دادن. دو تا بادبزن به ننسام و کلی بادکنک به سام و ... فکر کنم اگه ۱۰ دقیقه دیگه می شستیم یه ماشین یا خونه هم روش بهمون داده بودن! خلاصه ما هم با  خرید این سیم کارتها دوباره وارد پروژه ی نامزد بازی شدیم و الان روزی یک ساعت از تو اتاقم با ننسم که تو سالن نشسته تلفنی صحبت می کنم. بدون استرس از قبض تلفن!


سام با یکی از ۵ بادکنکی که شرکت موبایل فروش بهش داد.

اینجا اگه به کسی بگیم که در ایران موبایل چه بازاری داره و دولت به چه قیمتی سیم کارت می ده بیرون مطمئنم منو راهی تیمارستان می کنن! این ایران خانم داستانیه واسه خودش. همه چیزش از همه جداست. سر کلاس که هر سوالی از اساتید محترم در مورد اقتصاد یا سیاست ایران می کنیم جواب نمی دن و می گن ایران رو ولش کن! ایران یک استثناست!! پسر جان ما در این کلاس علمی و آکادمیک صحبت می کنیم! و نمی شه ایران رو در چارچوب این قوانین آورد!!!

 

سوال عجیب!

این عین مکالمه ی دوست دختر سام (ishi) هست با ننسام که بهش دست نزدم و اینجا گذاشتم.


وقتی ننسام داشت پوشک سام رو عوض می کرد دوست دختر چینی اش اومد تو اتاق و سام رو بدون پوشک دید.
ishi: خاله مال سام چرا با مال من فرق داره؟
ننسام: عزیزم مال پسرها همه اینجوریه.
ishi: خاله! اگه راست می گی پس چرا بابام از اینها نداره؟!!!


یکی نیست بگه حالا تو مگه بابات رو بدون پوشک دیدی؟
اگه هم دیدی و نداشته پس تو کی هستی؟

کشف من


دیگه celebrity شدم و از فردا باید ازم امضا بگیرین!

امروز فهمیدم که من یک موجود استثنائی هستم. شاید یک در میلیارد هم مثل من نباشه. بله... شما هم آدم خوش شانسی هستین. چون دارین وبلاگ یکی از نوادر روزگار رو می خونین. می پرسین چرا؟
مگه تا حالا دیده بودین که یک سگ بچه اش گوساله باشه؟
ننسام امروز این حقیقت رو بر من فاش کرد و من به کمیاب بودن خودم پی بردم.
ننسام امروز به من گفت: گوساله ی پدر سگ!

مسماک (مسواک)

 

وای که چقدر بدم میاد از دندون پزشکی. 

من که هر روز ۱۰ بار خمیر دندون می خورم و مسماک گاز می زنم که مبادا گذرم به این دندونپزشکها بیفته.

 آخه آقای دندونپزشک محترم! اینکه آدم نونش رو از تو دهن مردم در بیاره کارِ درستیه؟!

البته دندونپزشک ما خیلی ارزون برامون در میاد. ددسام یه سلمونی می ره که خیلی جالبه. هر ۴ بار که شما برین اون سلمونی یک جایزه می گیرین. جایزه اش هم اینه که می تونین یکبار از خدمات دندونپزشکی اونجا استفاده کنین. دکتر خوبیه. صبحها مو کوتاه می کنه و عصرها دندون می کشه. می گن خیلی هم کارش رو تمیز انجام میده. حتی من یه بار شنیدم که لیوانی رو که شما توش تف می کنین رو هر بار می شوره و بعد به نفر بعد می ده و هیچ وقت لیوان تفی نفر قبل رو به شما نمی ده. در ضمن تو سر کوتاه کردن هم استاد. یک مدلی هست که توش خبره است و ما بهش می گیم پوست هندونه ای. پوست هندونه رو می ذاره رو سر شما و دورش رو با تیغ می زنه. خیلی قشنگ می شه. حتماْ امتحان کنین. بعضیها بهش کاسه ای یا قارچی هم می گن. ولی ما می گیم پوست هندونه ای.


تصویر آقای دکتر در سلمونی. مطب هم سمت راست هست که در تصویر می بینین

خلاصه شما هم اگه خواستین برین دندون پزشکی بیاین اینجا. فقط اگه رفتین بگین سامبولی معرفی کرده.  

نژاد انسان!


تصویر نژاد اولیه ی ددسام
که باستان شناسان از روی فسیل یک برگ پیدا کردند.



سامبولی: مامان؟ نژاد انسان ها از کجا اومد؟
ننسام: خداوند آدم و حوا را خلق کرد. اون ها بچه دار شدند و این جوری نژاد انسان ها به وجود اومد.
دو روز بعد سامبولی همین سوال رو از ددسام پرسید.
جواب ددسام: خیلی سال پیش میمون ها تکامل یافتند و نژاد انسان ها پدید اومد.
سامبولی که گیج شده بود پیش ننسام رفت و گفت:
مامان؟ تو گفتی خدا انسان ها رو آفرید ولی بابا میگه انسان ها تکامل یافته ی میمون ها هستند...من که نمی فهمم!
ننسام: عزیز دلم خیلی ساده است. من بهت در مورد خانواده ی خودم گفتم و بابات در مورد خانواده ی خودش!!

پشت دستی

امروز ماشینهام رو ریختم تو کاسه ی توالت و طبق معمول ددسام اومد بالاسرم و عین خر مستی که  رو به آسمان فریاد می زنه داد کشید: این چه کاریه کردی؟ از این به بعد هیچ کس حق نداره ماشینهاش رو تو کاسه ی توالت بریزه. همه فهمیدن؟! هان؟!! آهای سام! با تو ام. این قانون جدیدِ این خونه است. فهمیدی یا نه؟ هر کی که نفهمیده باشه یک پشت دستی می خوره تا بهتر بفهمه.

سام با نگاهی شیطنت آمیز: بابا هر کی نفهمه همین الان پشت دستی می خوره؟
ددسام: بله. محکم هم می خوره
سام: من که فهمیدم بابایی، ولی مطمئنم ننسام نفهمیده!

اطلاعیه ی ستاد بزرگداشت مقام سامبولی

متاسفانه یکی از کامپیوترهای ما دیروز به همتِ ننسام به لقاءالله پرتاب شد و یک کم در بالا آوردن مطالب به مشکل خوردیم. یه گلریزون کنید تا ما بتونیم یه کامفیلیتر جدید بخریم.

.........................................................................................................

اطلاعیه
اطلاعیه ی ستاد بزرگداشت مقام سامبولی

توجه                                                                                              توجه

به اطلاع تمام اقوام، آشنایان، دوستان، دیده و ندیده، کوچیک و بزرگ، عالق و باغل (عاقل و بالغ)، می رسانم که چیزی به پنجم بهمن ماه که تولد دو سالگی من است نمانده است. از الان دارم می گم که نگین نگفتی. راه یک کم دوره. پس زودتر برین کادوهاتون رو بخرین و برام پست کنین. وای به روزتون اگه بگین نمی دونستیم تولدت کیه! رو همین وبلاگ رسواتون می کنم. آهای! تویی که الان داری این پیام رو می خونی. IP ت رو ذخیره کردم و می دونم کی هستی. پس نگی بعداً نمی دونستما!
در ضمن کادوهای معنوی هم پذیرفته نمی شود. کادوهای معنوی رو بذارین در کوزه آبش رو میل کنین.

ستاد بزرگداشت مقام سامبولی
۲۹ دسامبر ۲۰۰۸

رونوشت به :
     ستاد جمع آوری هدایا
     تشکل خاله ها و عمه های مقیم مرکز
     ستاد مبارزه با هدایای معنوی
     انجمن حمایت از بزم و بزک
     انجمن حفظ و نشر آثار سامبولی

.........................................................................................................

یادش بخیر تولد یکسالگیم. یادمه که ننسام داشت کادوها رو باز می کرد. یک کادویی بود که هی گفتن این مال کیه و این مال کیه. بعد خواهر ننسام یعنی خالسام گفتش مال منه. باز کردن دیدن یه تی شرتِ ارزونه. ننسام هم شاکی شد و با صدای بلند گفت: این چیه دیگه؟ قاب دستمال آوردی؟ نا سلامتی خاله اش هستی! و درست همون لحظه فهمیدیم که خالسام شوخی کرده بود و کادو مال دوستِ شوکت الننسام بوده! که خانمی محترم و آبرو داره. و خالسام صرفاً قصدِ مزاح داشته. همه در سکوت عمیقی فرو رفتند و اتوبوس جهانگردی پلنگ صورتی از روی ننسام عبور کرد.