داستانی از زنده یاد منوچهر احترامی

منوچهر احترامی

مارها قورباغه ها را مي خوردند و قورباغه ها غمگين بودند

قورباغه ها به لك لك ها شكايت كردند

لك لك ها مارها را خوردند و قورباغه ها شادمان شدند


لك لك ها گرسنه ماندند و شروع كردند به خوردن قورباغه ها

قورباغه ها دچار اختلاف ديدگاه شدند

عده اي از آنها با لك لك ها كنار آمدند و عده اي ديگر خواهان باز گشت مارها شدند


مارها باز گشتند و همپاي لك لك ها شروع به خوردن قورباغه ها كردند

حالا ديگر قورباغه ها متقاعد شده اند كه براي خورده شدن به دنيا مي آيند

تنها يك مشكل براي آنها حل نشده باقي مانده است


اينكه نمي دانند توسط دوستانشان خورده مي شوند يا دشمنانشان


پانوشت:

۱- منوچهر احترامی رو که می شناسین؟ اگه نه روی ویکی پدیا در موردش بخونین.

۲- اگه یک هاست خوب که بشه یک دامین رو بهش attach کرد و مجانی باشه می شناسین بهمون لطفاً معرفی کنید. دلمون گرفت بس که ننوشتیم. مدتهاست تصمیم گرفتیم روی سرویس دهنده های ایرانی چیزی ننویسیم.  از نظر تیم سامبولی به دلایل فنی و اخلاقی اینها تحریم هستند. به محض اینکه یک هاست پیدا کنیم کار رو شروع می کنیم ایشاا...


پای پانوشت:

ما قطعاْ به wordpress خواهیم رفت چون چند تا وبلاگ اونجا داریم و خیلی عالیه. ولی می خواستیم domain خودمون رو داشته باشیم و قالب خودمون رو پیاده کنیم که خب نیاز به host داریم. یک سری host هستند که تبلیغات نمی ذارن ولی خب همونطور که یکی از دوستان گفتن ممکنه سرویس خوب ندن. مثلاً امروز یکی از سایتهای ما اومد پایین با وجود اینکه خیلی فعال بود. فعلاً در حال بررسی هستیم. از کمک همه ممنون.


فردوسی بزرگ که درود و داد و دَهِش یزدان بر او باد

در این خاک زرخیز ایران زمین
نبودند جز مردمی پاک دین

همه دینشان مردی و داد بود
وز آن کشور آزاد و آباد بود

چو مهر و وفا بود خود کیششان
گنه بود آزار کس پیششان


همه بنده ناب یزدان پاک
همه دل پر از مهر این آب و خاک

پدر در پدر آریایی نژاد
ز پشت فریدون نیکو نهاد

بزرگی به مردی و فرهنگ بود
گدایی در این بوم و بر ننگ بود

کجا رفت آن دانش و هوش ما
که شد مهر میهن فراموش ما

که انداخت آتش در این بوستان
کز آن سوخت جان و دل دوستان

چه کردیم کین گونه گشتیم خوار؟
خرد را فکندیم این سان زکار

نبود این چنین کشور و دین ما
کجا رفت آیین دیرین ما؟

به یزدان که این کشور آباد بود
همه جای مردان آزاد بود

در این کشور آزادگی ارز داشت
کشاورز خود خانه و مرز داشت

گرانمایه بود آنکه بودی دبیر
گرامی بد آنکس که بودی دلیر

نه دشمن در این بوم و بر لانه داشت
نه بیگانه جایی در این خانه داشت

از آنروز دشمن بما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت

از آنروز این خانه ویرانه شد
که نان آورش مرد بیگانه شد

چو ناکس به ده کدخدایی کند
کشاورز باید گدایی کند

به یزدان که گر ما خرد داشتیم
کجا این سر انجام بد داشتیم

بسوزد در آتش گرت جان و تن
به از زندگی کردن و زیستن

اگر مایه زندگی بندگی است
دو صد بار مردن به از زندگی است

بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم
برون سر از این بار ننگ آوریم

استراتژی جدید برای مبارزه

برای اینکه اعتراض خودمون رو نشون بدیم
از امروز همه به دفتر ریاست جمهوری
زنگ می زنیم و می گیم: الو. میرحسین؟

 

پ.ن.اس ام اس را خدا ازاد کرد،10 تیر روز ازادسازی اس ام اس مبارک!

ننسام تولدت مبارک

ما به خرداد پر حادثه عادت داریم

ننسام جان تولدت مبارک

برای من همون دختر ۵ ساله ای هستی
که با هم تو باغچه گل بازی می کردیم...

سخن آخر

بزرگترین اقتصاددان قرن حاضر فریدمن می گه: در میان روسای جمهور آمریکا باهوشترین و متخصصترین رئیس جمهور نیکسون بود و کمترین آنها که در هیچ بحث کارشناسی وارد نمی شد ریگان بود. نیکسون بیشترین صدمات رو به آمریکا زد و ریگان منشا خدمات بزرگی بود.

من از دوستانی که می خواستن به موسوی رای بدن، خواهش کردم دلایلشان را روی کاغذ بنویسن و به من بدن تا نگه دارم. می خوام سال دیگه به خودشون نشون بدم. زمانی که از جو خارج شدند و رنگهای سبز پاک شدند. که ببینن منظور از جو گرفتگی چیست.

البته اینو بگم که تا الان هیچ کدوم حاضر به انجام این کار نشدند و فقط یک نفر برام نوشت ما می خوایم به احمدی نژاد نه بگیم!! البته همین یکی هم کافی است.

راستی آخرین خبری هم که الان گرفتم:

کرباسچی: در مورد آقای منتظری من هم شنیدم که ایشان قصد دارند تا به آقای کروبی رأی دهند

اما دوستان من

بعضیها میگند چون کروبی برخی ضعفهایی دارد ما دوست نداریم رئیس جمهورمان ایشان باشد فراموش نکنید اگه کسی بود که این مطالبات و برنامه ها را هدایت میکرد و ضعفهای کروبی را نداشت، هرگز تایید صلاحیت نیمشد. نظام به شما اجازه داده با این تیم تا 10 متر پرش کنی و میشود. چرا میخواهید دو متر بپرید به همانجا که 4 سال پیش بودید؟ رئیس جمهور باید مطالبات شما را نمایندگی کند و تیمی داشته باشد که آنها را اجرایی کنند، کروبی هر دو را دارد.

اما نقل از امیر ص:

خداوند شاهد است که قصد تغییر نظر شما را ندارم و نداشتم
بازی به گمان من تمام شده است. تنها امید داشتم این تیم رای مقبولی بیاورد که توشه آینده آنها باشد اما از این هم چشم پوشیدم.
تنها دلم از این گرفته که این پیرمرد از آخرین قمار زندگی خودش اینگونه شکسته بیرون آید
شیخ خیلی زحمت کشید
بادا که
انالله يجزي صادقين بصدقهم
 
لطفاً اگر رای شما شیخ و اصلاحات است به او رای دهید و خود را درگیر ملاحظات نکنید.
 

دوست من عینک سبزت را لحظه ای بردار و مستقل از موج هیجانات فکر کن.

نگران نباش احمدی نژاد بالاخره حذف می شه حتی اگر رای سفید بدی.

کروبی، کرباسچی، عبدی، ابطحی و کدیور رو تنها نذاریم.
برای زحمات چهار ساله ی این تیم ارزش قائل شویم.
به جسارت این تیم بها بدیم و مطالباتمون رو تا رنگ سبز پایین نیاریم.

بارها نتیجه ی تصمیم گیری بدور از عقل و صرفاً بر اساس موج و هیجانات رو دیدیم.

لحظه ای عینک سبز رو بردار.

سرود یار دبستانی و ای ایران، فرمان هشت ماده ای امام و انتقادات از دولت نهم را حذف کن. چه چیزی از حباب سبز باقی می ماند؟ ...

یک لحظه فکر کن و حداقل برای خودت جوابی قانع کننده پیدا کن.
فردا در برابر فرزندانمان باید پاسخ دهیم...

حرف دل من

سلام به دوستان عزیز
میدانم که این روزها درگیر فضای انتخاباتی حساس و پرشوری هستید و از فراگرفتن موج ضد احمدی نژاد (پیامکها، کاریکاتورها، افشاگریها،...) خوشحالید ، من هم در این خوشحالی شما سهیم هستم. شاید شما هم مثل بسیاری از ایرانیها امیدوارید که با موج سبزی که به لطف سرمایه گذاریهای کلان و ستادهای تبلیغاتی هوشمند برخی احزاب اصلاح طلب شکل گرفته است، کار احمدی نژاد را یکسره کنیم و احتمالا تصور روز بعد از انتخابات که شاهد بیرون آمدن کاندیدای سبز از صندوق هستید، شما را ذوق زده و مشعوف میکند.
ولی اگر کمی از جو و هیاهوی انتخابات فاصله بگیریم، صدای اقلیت بسیار کوچکی به گوش میرسد که از بی اخلاقی سیاسی و زیر پا نهادن قواعد بازی سیاست (که در یک جامعۀ سالم و مدنی نوعی وجود دارد) سخن میگوید، دغدغۀ من تنها این است که توجه دوستانم را به این صدای متفاوت جلب کنم و به تفسیری عینی از انتخابات از دید یک اندیشمند اشاره کنم که شایستۀ ثبت در تاریخ است.

چند سال پیش از این، تحلیلی از فیلسوفی بنام «رورتی» میخواندم که دیرزمانی است در خاطر من نقش بسته است و آن اینکه برد یک حزب یا فرد در یک رقابت انتخاباتی دموکراتیک نباید دغدغۀ اول قشر روشنفکر و آگاه جامعه باشد، بلکه اولویت اصلی این است که بازی سیاست، قواعد دموکراتیک را تامین کند، در این صورت میتوان گفت که فارغ از نتیجۀ انتخابات، جامعه و دموکراسی پیروز شده است. فرض «رورتی» بر این است که کسی نمیتواند ادعای مالکیت حقیقت داشته باشد و بر این اساس نتیجۀ انتخابات را مورد قضاوت ارزشی یا معرفت شناختی قرار دهد و به نیابت از کل جامعه ادعا کند که جامعه در جهت مخالف با منافع خود حرکت کرده است.

لذا یک فرایند سیاسی نظیر انتخابات باید فارغ از نتیجۀ آن مورد ارزیابی قرار گیرد چرا که میزان و معیاری برای سنجش نتیجۀ آن نه به لحاظ ارزشی و نه به لحاظ معرفت شناسی وجود ندارد. خلاصۀ کلام اینکه به قول «بوکانان» در تحلیل سیاست باید فرایندگرا باشیم و نه نتیجه گرا. یعنی هر نظام دموکراتیک که توانست به کمک رسانه ها و نهاد های مستقل و اطلاعات شفاف ، زمینه را برای بروز و سپس تضمین اجرایی ترجیحات واقعی مردم (بدور از ایجاد توهم در شهروندان) فراهم کند، برد کل جامعۀ مدنی و دموکراسی را تضمین میکند. نتیجۀ انتخابات صرفا از موضع منافع شخصی ماست که لفظ برد یا باخت به خود میگیرد، و لفظ برد یا باخت برای کل اجتماع بی معنی است

حال با این مقدمه میرسیم به اصل سخن، آیا اینکه رقیب انتخاباتی ما قواعد رقابت دموکراتیک را رعایت نمیکند یا ساختار اطلاعات شفاف و نظام کاملاً دموکراتیک وجود ندارد، استفاده از هر وسیله ای برای پیروزی در انتخابات را توجیه میکند؟ البته که نه، وظیفۀ قشر آگاه و مدافع دموکراسی این است که با قواعد دموکراتیک، بازی سیاست را پیش ببرد و حتی بتواند این بازی را به دیگران تحمیل کند و نه اینکه خود وارد بازی بر اساس قواعد غیر دموکراتیک از پیش موجود شود.

ما رییس جمهوری داریم به نام احمدی نژاد که از هر وسیله ای ، حتی اعتقادات دینی و ملی برای مقابله وسرکوب رقبای خود استفاده کرد در نتیجه گروه عمده ای از نخبگان کشور برای تغییر وضعیت بحرانی کشور، بعد از کلی اصرار بیجا برای کاندیداتوری خاتمی و معرفی او بعنوان تنها منجی کشور، سرانجام به آقای موسوی به عنوان تنها راه باقیمانده برای برد بازی انتخابات متوسل شدند وبا ایجاد موجی سبز، تصویری از او ارائه دادند که شخص موسوی نیست، برای برد بازی تنها انتقاد از وضع و دولت موجود را کافی دانستند بدون اینکه برنامه ای خاص ارائه دهند، حتی از هستۀ اصلی یاران موسوی (که تمام استدلال او برای دفاع از صداقت و توانش است) اسمی نبردند مبادا که به تصویر ساخته شده آسیبی برسد و مانع ایجاد موج احساسات سبز شود. و در نهایت موفق شدند و اکنون آقای موسوی سوار بر موج سبز محتملترین کاندیدا برای پیروزی در این میدان است ولی آیا این پیروزی ، پیروزی مردم و دموکراسی است؟

دکتر جواد طباطبایی، اندیشمند معروف ایرانی است که دارای شهرت جهانی بوده اما طبق معمول برای ایرانیان کمتر شناخته شده است (برای شناخت بیشتربه ویکی پدیا فارسی مراجعه کنید). وی به عنوان عضو هيأت علمى دايرةالمعارف فرانسه از جمله روشنفکران صریح ایرانی است. طباطبایی که سابقۀ مصاحبۀ سیاسی ندارد سرانجام تن به گفتگوی سیاسی داده و دست بر نکته فوق الذکر گذارده و سخنانی به زبان رانده که شایستۀ ثبت در تاریخ است، وی میگوید:

« یک مساله نگرانکننده وجود دارد که شاید به میدان آمدن افرادی همچون مرا هم توجیه کند و آن ایجاد یک فضای احساساتی فاقد مبنای عقلایی در این انتخابات است. بسیاری از جوانان وارد عرصه انتخابات شدهاند که بسیار هم خوب است و حق شهروندی آنهاست که از یک کاندیدا دفاع کنند. اما شعارزدگی و دل بستن به شعارهایی که ربطی به برنامهها ندارد درست نیست. این جوانان نوعی تصور آرمانی از افرادی پیدا کردهاند که هیچ چیزی در گذشته انان چنین تصور آرمانی را توجیه نمیکند. نوعی استفاده ابزاری از جوانان صورت میگیرد که موجب میشود انتخابات مبتنی بر خردمندی نباشد. همینجا بد نیست نظرم را درباره نقش خاتمی در این ماجرا نیز بگویم، زیرا او اعتبار گذشته خود را – که عمدتا توهمی بیش نیست – خالصانه و ساده لوحانه در اختیار یکی از نامزدها گذاشته است که هیچ نسبتی با عملکرد گذشته آن نامزد و برنامه ناروشن و مبهم او ندارد. اعتبار آقای خاتمی و حمایت او از یک نامزد انتخاباتی نقش بسیاری در ایجاد این فضای احساسی سطحی داشته که به نظر من اتفاق میمونی نیست و سلامت انتخابات را از بسیاری جهات مخدوش خواهد کرد»

اگر کمی در این سخنان دقیق شوید، در هر دو جناح محافظه کار و اصلاح طلب تنها رضایی و کروبی از دو جناح مخالف هستند که با برنامه و مواضع صریح ضمن انتقاد از وضع موجود پا به صحنه گذاشته اند و بیش از کاندیداهای دیگر قواعد اخلاق سیاسی را رعایت کرده اند. اما اتفاقا هر دوی آنها مورد بی توجهی اکثریت نخبگان جناح خود قرار گرفته اند. این هشداری است به روشنفکران و نخبگان کشور. برد انتخابات بدون رعایت قواعد دموکراتیک که موجب ایجاد توهم و انتظارات غیرعقلایی در مردم میشود، باخت یک ملت و ناامیدی آتی آنها را رقم میزند.
آیا ناامیدی بعد از اصلاحات خاتمی برای ما کافی نبوده که اکنون باید منتظر موج ناامیدی جوانان کشور بعد از چند صباحی باشیم که پرده های سبز و ... بر افتد و شخصیت ، منش و برنامه های واقعی کاندیداهای پیشرو (موسوی یا احمدی نژاد) آشکار شود؟
آیا حمایت بی قید و شرط برخی اصلاح طلبان ، نه بر مبنای برنامه های آقای موسوی بلکه صرفاً بر مبنای توانایی بالقوۀ شخصیت و سابقۀ او برای ایجاد موج احساساتی، علیرغم وجود افراد اصلاح طلب دیگر با مواضع صریح و سابقۀ روشن زیر پا گذاشتن اخلاق سیاسی نیست؟ چگونه باید در آینده ای نه چندان دور پاسخگوی این بی مبالاتی باشیم؟

از وبلاگ کاریز

چند تا جوک انتخاباتی

شاید دوستان در ایران اینها رو از طریق sms بگیرن ولی اینجا برای ما جدید بود:

 احمدی نژاد چهار سال بعد: آقای خامنه ای من به شما علاقمندم، نزنید این حرف ها را ، بگم؟ بگم؟

هشدار کروبی به احمدی نژاد: عکس زنمو بیاری عکس مادرتو میارم!

ما جامعح عندیشمندان، حنر مندان و دکطر ها همایط خود را اض محندص اهمدی نژاد الام می کنیم! /دکطر کردان: نماینده فارق الطهسیلان آکثفرت.

من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی، آنچه در می آید  پدر هر دوی ماست!

امشب احمدی نژاد خطاب به رضایی: بگم كی حسین فهمیده رو هل داد زیر تانك,بگم ؟ بگم ؟نه بگم؟

شعار تازه احمدي‌نژاد: هر ايراني يك پرونده

هم‌وطن، هر راي شما يك آفتابه آب است بر گندهاي احمدي‌نژاد. دست دردست هم، ايران را آب بكشيم.

چنين گفت كوروش به محمود مشنگ/ كه اي چشم و ابرو و كاپشن قشنگ/ كه از شرم گفتا و كردا تو/ جهان بر هم پارسيان گشته تنگ

احمدی نژاد ، بیست سال بعد: خدایا من خیلی بهت علاقه مندم ، ولی زیر دست من پرونده یه خانمی به نام مریم مقدسه!....بگم ؟؟! بگم؟؟


 

چرا کروبی؟

می خواستم جوابم رو به این سوال که چرا با اینکه احتمال رای آوردن موسوی در دور اول بیشتر از کروبی است من به کروبی رای می دهم رو بنویسم که دیدم نیما نامداری پیش از من حرف دلم رو زده و من از وبلاگش اینجا نقل می کنم:

"كروبي به مطالبات من واكنش نشان داده، گيرم از روي فرصت‌طلبي، اما براي من اهميت دارد كه او به مطالبات امثال من توجه كرده‌است. آن گروه اجتماعي كه من به آن تعلق دارم طبعا خواسته‌ها و سبك زندگي خودش را دارد كه با برخي گروه‌هاي اجتماعي ديگر متفاوت است. موسوي طوري عمل مي‌كند انگار من و امثال من وجود نداريم. طبعا داستان صفر و يك نيست اما كروبي گشاده‌دستانه به ما امتياز مي‌دهد و موسوي قطره‌چكاني. اگر ما بخواهيم صرفا با اين  تحليل كه موسوي راي آوري بيشتري دارد در همين دور اول به او راي بدهيم ترديد ندارم كه توان چانه‌زني ما به عنوان يك گروه اجتماعي در دولت او صفر خواهد شد. موسوي بايد ياد بگيرد كه ناچار است در را براي گفت‌وگو باز كند. بايد ياد بگيرد كه ديگر دهه 60 نيست كه همه مطيع و قانع و ذوب در امام و امت باشند. به احتمال زياد موسوي و احمدي‌نژاد به دور دوم مي‌روند و من ترجيح مي‌دهم در دور اول به كروبي و در دور دوم به موسوي راي بدهم تا او خود را وامدار ما بداند ومجبور شود واكنش جدي‌تري به مطالبات ما نشان دهد."

و اینو هم اضافه کنم که بنده از تفکر سوپرمنی و یاعلی ما اومدیم خوشم نمی آد. این آقای موسوی در بیست سال گذشته تمام فجایع رو دید و لب تر نکرد. آقای موسوی در این بیست سال احساس خطر نمی کردید؟ زمانی که کوی دانشگاه رو به خاک و خون کشیدند شما احساس خطر نکردید؟
آقای موسوی زمانی که روشنفکران رو یکی یکی سلاخی می کردن شما احساس خطر نکردید؟
آقای موسوی زمانی که انواع تهمتها رو به خاتمی و مدیرانش می زدن شما احساس خطر نکردید؟
آقای موسوی لابد ندیدید که روزنامه ها رو یکی یکی بستند؟
آقای موسوی جفا در حق آیت ا... منتظری رو ندیدید؟
آقای موسوی فرزند امام چه شد؟
آقای موسوی اصلاً در همین چهار سال کجا بودی؟
آقای موسوی... آقای موسوی... بسه دیگه.

از روزی که این آقا گفت من احساس خطر کردم و وارد صحنه شدم حساب کار دستم اومد. بیست سال صدات در نیومد و یکهو مثل سوپرمن پیرهنت رو پاره کردی و پریدی پشت تریبون و گفتی اومدم شما رو نجات بدم!! مردم ما هم که سوپرمن پسند و جو گیر. موسوی جان سر پیری و معرکه گیری؟ می ترسم از معجونی که قراره به نام اصلاح طلب اصولگرا به خورد ما بدی. می ترسم از سکوتت در برابر دانشجویان در بند. در برابر زندانیان سیاسی. می ترسم از تفکرات دهه ی شصتی.

موسوی جان من به تو در دور اول رای نخواهم داد تا بدانی که من کور نیستم و اینها را می بینم. تا بدانی که می دانم برنامه ای که ظرف یکماه آماده شده چه معنی می دهد. تا بدانی که صرف تکیه به فرمان هشت ماده ای امام جواب نیازهای جامعه ی امروز ما نیست.

و در آخر اضافه می کنم که کروبی هم منجی ایران امروز نیست و صرفاً بهترین گزینه در این دوره از انتخابات است.

 

احمدی نژاد و آمارها

احمدی نژاد: به حول و قوه الهی تیم ملی ایران تیم کره شمالی رو چهار بر یک شکست داد. سندش هم موجوده.

 

بهترین فیلم انتخاباتی

اگه یادتون باشه این وبلاگ هر روز یک مطلب به روز می کرد و خواننده های زیادی داشت. ولی در چند ماه گذشته نه تنها دیگه چیزی روش ننوشتیم، تقریباً نیمی از مطالب گذشته رو هم پاک کردیم. تنها دلیل ننوشتن مشکلاتی بود که داشت برامون بوجود می اومد و ترجیح دادیم مدتی چیزی ننویسیم. آخه می دونین که ایران آزادترین کشور دنیاست!!!!!!!

به هر حال اگه این چند روزه که داریم در مورد انتخابات می نویسیم شاید یک دلیلش این باشه که بعدش می تونیم ۴ سال هر روز مطلب جدید بذاریم... البته اگر جناب محمود این صندلی ریاست رو رها کنند و بذارن مردم زندگیشون رو بکنن.

امروز دوست دارم یکی از بهتریم فیلم های تبلیغاتی که کاندیداها در این ۳۰ سال تهیه کردن رو اینجا بذارم. این فیلم رو می ذارم اینجا چون خودم خیلی دوسش دارم و خیلی چیزها رو روشن کرد...

در ادامه هم یک مطلب از وبلاگ آخرین پدرخوانده براتون می ذارم. باشد که رستگار شوید.

 

کشیده ای که کروبی به همه ما زد!

فیلم انتخاباتی مهدی کروبی هم پخش شد. حتی برای خوشبین ترین طرفداران کروبی بحث های مطرح شده در این فیلم قابل پیش بینی نبود. مهدی کروبی با کمک بهروز افخمی و تیمش همه را شوکه کرد و به صورت همه ما کشیده زد به امید اینکه از خواب بیدار شویم.

بحث هایی از تریبون صدا و سیما مطرح شد که در تاریخ رسانه ملی سابقه نداشت. سکانس هایی حساب شده و قدم به قدم که در سی دقیقه تقریبا به تمامی برنامه های کروبی و تیمش پرداخت. برعکس فیلم میر حسین موسوی که حتی از بردن نام اصلاحات نیز اکراه داشت فیلم کروبی خط قرمز ها را شکست و از زندانیان سیاسی گفت, از روشنفکرانی که با حکومت مساله دارند, از دانشجویان ستاره دار, از حجاب اجباری , از کرامت انسانی و شان ایرانی که از بین رفته, از اقتصادی گفت که ۱۲ میلیون فقیر رسمی به دنبال داشته و دولتی که برنامه اقتصادی اش شده صدقه دادن به مردمش!  از آزادی نشر کتاب و  سانسور سینما گفت. از ایجاد رابطه با آمریکا که اگر لازم شود تا پای نوشیدن جام زهر و به میان گذاشتن  آبرویش هم پیش خواهد رفت. به چند همسری اعتراض کرد و از حقوق زنان حمایت کرد. از اینترنت آزاد و پر سرعت که دولت محدود و کنترل کرده . از برنامه های اقتصادی اش برای سهام نفت و پرداخت سود سهام بجای صدقه به مردم. از طرح های بیمه اش برای دانشجویان …

حتی از قانون اساسی حرف زد که نیاز به اصلاح دارد. کروبی در این فیلم نشان داد که یک اصلاح طلب واقعی چطور حرف میزند. چطور میشود برنامه داشت و کار تیمی کرد. فیلمش را با سکانس های صحنه دویدن مردم دنبال ماشینش و استفاده ابزاری از سرود ای ایران پر نکرد. برای نشان دادن خاکی بودنش روی زمین ننشست. از نام بردن و حتی نشان دادن افراد تیمش ابایی نداشت و حتی به آن افتخار کرد. گفت که قهرمان نیست و از هاله نور و تقدسی حرف زد که ندارد. کروبی شجاعت و اراده ای را نشانمان داد که میخواستیم اما انتظارش را نداشتینم. ازمحدودیت ها و  درد هایی گفت که مدعیان اصلاحات از گفتنش هم میترسیدند.

بعد از این فیلم چند نفر از دوستانم که حامی موسوی بودند تماس گرفتند و تغییر نظر و حمایتشان از کروبی را با صدایی که از شوق میلرزید اعلام کردند. دوست من! تو هم فکر کن. با دید باز تصمیم بگیر و انتخاب کن. بهترین گزینه برای امروز ایران مهدی کروبی است. قرار نیست به دموکراسی و آزادی مطلق برسیم.  بگذار چند فیلم خوب ببینیم. بگذار چند کتاب خوب بخوانیم . قرار نیست بعد از انتخاب کروبی با شورت در خیابان راه برویم, توقعش را هم نداریم. اما بگذار سرمان را بالا بگیریم و از شعورمان دفاع کنیم. دوستان من! با خودتان روراست باشید و کمی فکر کنید. فقط همین!

منبع این مطلب : وبلاگ آخرین پدر خوانده

فیلم بسیار جالب

این فیلم ارزش چند بار دیدن رو داره

Will Smith: If you don't vote, you have to shut up!
 

حرف دل ...

یک راست می رم سر اصل مطلب... این روزها حرفهای زیادی دوستان بهم زدن که دوست داشتم نظرم رو در موردشون بگم....  

چیزی به انتخابات نمونده...

بیاین ایران رو، خانواده هامون رو، دوستانمون رو و هر چیزی که در ایران برامون ارزشمنده از دست این مرد نجات بدیم.

 

شاید می گین که ای بابا! این حرفها چیه؟ اینها که آخرش تو رای ها دست می برن و ...
باید در جواب بگم. بله. این هیچ دور از ذهن نیست. خریدن رای و یا دست بردن در رای ها قبلاً هم پیش اومده. حتی اگه یادتون باشه کروبی دوره ی قبل هم بهش اعتراض کرد. ولی اینو هم یادمون نره که اگر یک حضور یکپارچه داشته باشیم دست بردن فایده ای نداره. هیچ وقت دوم خرداد رو نباید یادمون بره. وقتی ۲۰ میلیون نفر به یک کاندیدا رای بدن چاره ای جز قبول کردنش ندارن. یک لحظه فکر کنید. تجسم کنید. ۲۰ میلیون رای برای یک کاندیدا... هیچ کس توان انکارش رو نخواهد داشت.

شاید می گین اینها همه مثل هم هستن. همه از زیر ذره بین شورای نگهبان رد شدن.
نمی شه اینو به این شکل قاطعانه گفت. چرا که به طور قطع مثلاً خاتمی با احمدی نژاد تفاوت داره. موضوع اینه که الان در ایران دسته ها و احزابی بوجود اومدن که دیدگاههای متفاوتی دارن و در بعضی موارد کاملاً با هم فرق دارن. و اصولاْ امکان رد صلاحیت همه شون نیست چون قسمتی از قدرت در اختیارشونه. و اصلاْ آیا از نظر خود شما دولت احمدی نژاد با خاتمی یکسان هست؟ به خروجیشون نگاه کنین. خروجی دولت خاتمی و احمدی نژاد رو مقایسه کنین. تفاوت شگرفی است.

شاید بگین که با رای ندادن می خوایم بهشون نه بگیم!
آیا همه ی مردم انتخابات رو تحریم خواهند کرد؟ حتی اگه نیمی از واجدین شرایط هم نیان بازهم اتفاق خاصی نمی افته. مگه در کشورهای دیگه چند درصد پای صندوق میان؟ در ضمن شما به کی می خواین نشون بدین که مخالف  هستین؟ هر کسی که باید بدونه می دونه. فکر می کنین خیلی از مسوولین نظام که می خواین بهشون نه بگین نمی دونن؟ نکنه نشستین آمریکا بفهمه که شما مخالفین و بیاد حمله کنه و ...؟
یک کم منطقی باشیم. شما نمی تونین همه رو متقاعد کنین که پای صندوق نرن. پس عده ی زیادی می رن و یک عده هم که اصولاً طرفداران جناح حاکم هستند تحت هر شرایطی پای صندوق خواهند بود. فقط از جناح اصلاح طلب هست که تعدادی مثلاً انتخابات رو تحریم می کنن و عملاً کمک به پیروزی جناح راست و احمدی نژاد می کنن. در واقع اینکه شما رای ندین با اینکه به احمدی نژاد رای بدین تفاوتی نداره. خنده ام گرفت وقتی چند تا وبلاگ رو دیدم که نوشته بودن ما با تحریم انتخابات به جمهوری اسلامی نه می گوییم!! در جواب باید بگم. اونها هم نه شما رو شنیدن!!!!!  حالا که چی؟ بشینین و چهار سال دیگه احمدی نژاد رو روی تصویر تلویزیون ببینین و حرص بخورین.

در ادامه شاید بگین اصلاً به موسوی یا کروبی رای دادن چه فایده ای داره؟ آخرش که همه سر و ته یک کرباسن.
برای هر تغییری زمان لازمه. من یک واقعیتی رو می خوام بهتون بگم. ایران صدها سال زیر یوغ حکومتهای استبدادی بوده. اینو که قبول دارین؟ خب... حالا یک انقلابی کردیم. آیا انتظار داشتین یک شبه همه چی عوض شه؟ مسلماً این امکانپذیر نیست. چون خود ما مردم به این وضع عادت کردیم. استبداد در خون ماست. اینو بارها در ایران شنیدیم که می گن ایرانیها باید چوب بالای سرشون باشه! اینو خودمون می گیم و کاملاً هم درسته. این نسلهاست که در ژن ما رفته، وارد ضمیر ناخودآگاهمون شده و پذیرفتیم. یا اینو بارها شنیدیم که ایرانیها در کار گروهی خیلی ضعیف هستن. چون همیشه یکی باید رئیس باشه بقیه هم نگاه به دهن اون کنن. اینها همه جزئی از وجود ما شده. چون صدها سال نرم نرمک خمیرمون اینجوری شکل گرفته. ما معتاد به استبداد یا مشابه اون هستیم. باور کنین اگر همین امروز دموکراسی کامل در ایران برقرار بشه خود ما مردم ایران از بین می بریمش. وای از روزی که انسان به چیزی عادت کنه. نگین نه. اصلاً یک مثال ساده. شما اگر تا امروز ساعتتون رو به دست راست می بستین همین الان به دست چپ ببندین و یا برعکس... اگه تا الان روی دست چپ بود ببندید روی دست راست... خیلی سخته. نه؟ اذیت می شین؟ بله... این که خیلی چیز ساده ای بود. حالا اینو در نظر بگیرین که صدها ساله که ما داریم در جامعه ای اینگونه زندگی می کنیم پس نمی شه یک شبه همه چیز رو عوض کرد. ولی امثال خاتمی، کروبی، موسوی، نوری، کرباسچی افرادی هستند که می تونن این زمینه رو برای تغییر ایجاد کنن. اونهم نه یک دفعه. کم کم. جامعه امروز ایران آمادگی پذیرش دموکراسی مطلق رو نداره. ولی این تغییرات به سمت ایده آل رو می شه کم کم بوجود آورد. نمی شه از خاتمی ها انتظار داشت یک شبه همه چیز رو تغییر بدن. اگر هم چنین کنن اصولاً پایدار نخواهد بود و به زودی از بین خواهد رفت. ما با خاتمی ها ذره ذره در این مسیر جلو می ریم و یکی یکی از جناح قدرت امتیاز می گیریم. آیا آزادی های دوران خاتمی رو می تونین با محدودیتهای دوران احمدی نژاد یا سایرین مقایسه کنید؟ مسلماً نه.
پیمودن این مسیر نیاز به سالها ایستادگی داره.

تو که خودت رو فرزند کورش می دونی...
آیا از کاری نکردن و دست روی دست گذاشتن چیزی عوض می شه؟
با کنار کشیدنت می خوای سرزمین کوروش رو احیا کنی؟
بیاید دست به دست هم بدیم و با یک نه به احمدی نژاد یک گام در این مسیر جلوتر بریم.
بیاید بار دیگه نشون بدیم که ما هستیم که تعیین می کنیم کی باید بیاد و کی باید بره.
بیاید به دروغها، به آمارسازیها، به تحقیرها و توهین های دولت نهم نه بگیم.
بیاید به کردانها، به فاطمه رجبی ها، به شریعتمداریها نه بگیم.

نذاریم این چهار سال بازهم تکرار بشه.
نذاریم یک اقلیت برای اکثریت تصمیم بگیره.

آیا می تونین چهار سال دیگه تصویر احمدی نژاد رو روی صفحه ی تلویزیون ببینید؟
آیا می تونین چهار سال دیگه مزخرفات امثال فاطمه رجبی رو توی سایتها و خبرگزاریها تحمل کنید؟
آیا می تونین چهار سال دیگه بی آبرویی ایران رو در سراسر دنیا ببینید؟
آیا می تونین چهار سال دیگه اخبار زندانیان سیاسی و دانشجویان دربند رو بشنوید؟
چهار سال تمام منتظر چنین روزی بودیم...
با انتخابات آشتی کنیم و دوم خرداد دیگری بسازیم...

تولد

 ۲۴ام تولد آبشین(خاله سامبولی) و به فاصله ۱۶ سال و ۱ روزیعنی ۲۶ام مامانم کسرا(دائی سامبولی) رو بدنیا آورد.

البته مامان کاترین جون هم زحمت کشید  این وسط ۲۵ ام البته ۲ سال قبل از مامانم کاترین رو دنیا آورد.....

که به همین مناسبت ۳ روز و ۳ شب اینجا مهمونیه و کیک خورون...

تولد ۳تاتون رو تبریک میگیم..

ستاد اعیاد و مناسبت های مهم و مذهبی سامبولی

 

لاکپشت

روزی ۱۰۰ بار به این ماهیا و لاکپشت بخت برگشته باید غذا بده ....صبح پا می شه بعد از اینکه شیرش رو خورد میاد می گه  مامان آم بده سام بده به لاششت(لاکپشت) بده به فیش.....به خاطر اینکه راضی بشه بیاد کنار میگم ...سام به لاکپشت بگو تو آمت رو بخور تا منم برم تخم مرغم رو بخورم...می ره می گه... لاششت تو آم بحورر...تا سام بره تخ تخش (تخم مرغ) آم کنه..باشه!

پ.ن:کاترین (ما دو تا )جون تولدت مبارک .

قرار وبلاگی...

وای که چقدر از این قرارهای وبلاگی می ترسم. اولین قرار اینترنتیم دیدار با ننسام بود.

موضوع مال اون اوایلی بود که اینترنت به ایران اومده بود و هنوز ملت درگیر حلال و حروم بودنش بودن و بعضی از دوستان می گفتن چون فلس نداره حرومه و بعضی دیگه مثلاً می گفتن چون با پای چپ ... ببخشید... با کلیک چپ (left click) باید توی لینکها بریم اینترنت کلاً مکروه هست و سیاستمداران داشتن نقشش رو توی تهاجم فرهنگی بررسی می کردن و از این حرفها.

خلاصه اون اولها اینترنت که اینجوری نبود. گرافیکی وجود نداشت. همه چیز یک صفحه ی سیاه بود و یک مشت text بی روح. کسی که اکانت اینترنت نداشت. باید از استادات می دزدیدی. که اونها هم یک تعداد خاصیشون داشتن. خلاصه ما داشتیم روی اینترنت با اکانت text استاد چت می کردیم که یک text صورتی اومد گفت: آقا پسر ببخشید شما چند سالتونه؟
منم گفتم: حالا شما چند سالش رو می خوای؟
اونهم گفت: مگه ترشیه بلا؟
و الباقی ماجرا...

اینجوری شد که با ننسام آشنا شدم... متاسفانه بدشانسی که من آوردم این بود که اکانت text همونطور که از اسمش معلومه گرافیکی نداره و تصویری نیست. این بود که من ننسام رو ندیدم و ندیده و نشناخته با هم جلو می رفتیم.

چند وقتی بود که با هم می چتیدیم... بعضی روزها می رفتیم رو سایت های پارک و گل و گیاه و بستنی می خوردیم...
بعضی وقتها با هم دیگه می رفتیم روی سایتهای سینمایی و فیلم می دیدیم...
همه چیزمون رو اینترنت بود و اصلاً همدیگرو از نزدیک ندیده بودیم. البته حدود رو هم رعایت می کردیم. مثلاً هیچ وقت با هم رو سایتهای کنار دریایی نرفتیم.

یکبارش خیلی جالب بود. دیروقت بود داشتیم با هم تو یک سری سایتهای تهران می پلکیدیم که یهو گشت ارشاد اینترنت اومد. خلاصه من تا اومدم logout کنم یکهو IP مون رو برداشت و گفت بزن کنار... ای بابا... حالا بیا درستش کن. ذرتی گفت: خانم کی باشن؟ ای بابا. جناب سرکار. ایشون خانم من هستن که البته الان بیشتر با هم دوستیم.
جناب سرکار: به به! پس دوست هم هستین؟
ددسام: جناب سرکار دوستی مگه جرمه؟
جناب سرکار: می ریم کلانتری اونجا معلوم می شه.
خلاصه دیدم داره کار بالا می گیره یکهو کامپیوتر رو reset کردم.

بله... ما خاطره ها داریم...

اما تا روز عقد هم چند بار با خانواده ی ننسام اینترنتی در ارتباط بودیم. من و ننسام هم با حضور یک بزرگتر به یک chat room اختصاصی می رفتیم و با هم چت می کردیم که ببینیم چند درصد تفاهم داریم و آخرش هم یک تست تفاهم روی سایت tafahom%.com دادیم و جواب مثبت بود و قانوناً اجازه ی وصلت پیدا کردیم. نمی دونم با این سایت آشنا هستین یا نه. توش که می رین دو قسمت داره ضعیفه و آقا. اگر خانم هستین وارد قسمت ضعیفه می شین و به سوالات پاسخ می دین و اگر هم آقا هستین که برین تو آقا. بعد جواب تست رو همونجا می ده که پرینت می کنین که داشته باشین و اجازه ی عقد رو می ده. خود سایت یک گزارش می فرسته برای سایت mollaah4aghd.com که اونجا شما به عقد هم در میاین.

بعد هم با username و password که سایت تفاهم بهمون داده بود رفتیم رو سایت مُلا و اونجا صیغه ی عقد جاری شد. مهریه هم 12 گیگ هارد مکستور به اضافه ی پنج تا دومین اختصاصی و 1363 گیگا بایت هاست روی یک سرور به نیت سال تولد عروس خانم مقرر شد که عندالریکوئست هست. حق shut down رو هم به ننسام دادیم.

خلاصه از اون تاریخ IP من و سرود دیگه مشترک شد و این بود داستان ازدواج ما...

امروز هم با کاترین خانم قرارداریم. فقط می ترسم که یکهو ابولی و سامبولی همدیگرو بپسندن. حالا بیا درستش کن!

مرد که گریه نمی کنه...

Geryeye Mard - Abjeez

ادامه نوشته

29 سال دیگه چه خبره؟

امروز 29 ساله شدم. شاید هم 29 سالم تموم شد. شاید هم وارد 29 شدم. خدا می دونه. هنوز که هنوزه من فرمول محاسبه ی سن رو درک نکردم. سنم هم که دیگه بیشتر از انگشتهای دست و پام شده که بتونم بشمرم... ولی از این حرفها که بگذریم. داشتم فکر می کردم چقدر پیر شدم... 29 سال.... وای خدای من... افسردگی گرفتم... باید برم یه داریوش گوش کنم... سیگار از کجا بیارم؟ راستی برای شروع می دونین از چه سیگاری شروع کنم خوبه؟ نمی خوام دودش گلوم رو بزنه و شروع نکرده منصرف شم. به امید خدا می خوام تا اعتیاد کامل پیش برم. امان از این افسردگی... داره داغونم می کنه...

الان تو youtube زدم داریوش و این آهنگ رو آورد...

http://www.youtube.com/watch?v=fKi7v3q4Eds

این هم شعرش:

از پس پرده نگاه کن مثل شطرنج زمونه... هر کسی مثل یه مهره توی این بازی میمونه

نمی دونم چه حکمتیه که این محمود مارو ول نمی کنه! تو این شعر داریوش هم اسمش اومده!!! فکرش رو بکنین!!! کلمه ی آخر بیت رو ببینین!!!!! داریوش پس تو هم با محمود دستت تو یه کاسه بود؟!!!

 

بگذریم... اما روزی رو تصور کنین که سامبولی هم 29 ساله شده. داشتم فکر می کردم سام 29 ساله چه شکلی و چی کار می کنه. خب این قوه ی تخیل بالایی می خواد و برای کسی با IQ من یک جورایی غیر ممکنه. ولی حتی کسی با IQ من که چیزی بین IQ گل رز و سیب زمینی هست هم می تونه حدس بزنه مثلاً 29  سال دیگه چه اتفاقاتی تو ایران می افته... بیاین مروری داشته باشیم بر اخبار 28 یا 29 سال آینده...

اخبار ورز*شی:

بیانیه شماره هزارو هشتصدو دوم مایلی کلنگ: من 59 سال سابقه ی ورزشی دارم. این مرتیکه ی .... خوار.... مادر....، ... خورده که گفته ... .

 من فوق لیسانس تربیت بدنی از دانشگاه صنعتی شریف دارم. مارادونای ... تخم .... گنده باقالی نه سابقه ی بازی تو تیم ملی ایران رو داره نه فوق لیسانس داره. بعد اون کفاشیان ... عوضی اومده این مردک... رو گذاشته مربی تیم ملی. می دونین چیه؟ اینها باید جای این مارادونای کوتوله یک مربی ارزشی میاوردن. من خودم از بچه ها شنیدم که این مردک حتی نماز هم نمی خونه. بابا! این مردیکه ی لات حتی سابقه ی جبهه ام نداره. ای بابا! هی می خوام نگم ولی نمی شه... بابا این دیئگوی حروم زاده حتی ختنه هم نشده!! دیگه چی بگم؟! مسلمونها! چه جوری می خواین سکان تیم ملی رو بدین دستش؟

اگه من این حرفها رو می زنم برای اینه که می خوام فوتبالِ ... ما که توسط یک مشت آدمهایِ .... به کثافت کشیده شده پاک شه.

در پایان هم دیروز نتیجه ام که الان5 سالش شده بهم گفت: دویدم و دویدم، پشت کوهی رسیدم، دوتا خاتون رو دیدم، یکیش به من آب داد، یکیش به من نان داد...

 


پاورقی:

هدایای دریافتی تا این لحظه به شرح زیرند:

تا پایان وقت اداری امشب ستاد برگزاری جشن تولد ددسام آماده ی دریافت هدایای شما عزیزان است. بیایید شادیهایمان را قسمت کنیم... هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم...

مخصوص

عزیزم تولدت مبارک.

ددسام جونم تولد ۲۹ سالگیت مبارک.میدونم باورت نمی شه ۲۹ سالت شده.....برای من هنوز ۲۴ ساله ای...البته فقط برای من

دوست دارم

من عالق و باغل شدم...

اول از همه یک خبر خوب بهتون بدم: من دیگه خودم می رم توالت. می رم دم توالت می ایستم و میگم جیش یا پی پی.

سر همین قضیه ننسام بهم گفت پسرم دیگه عالق و باغل شده و من فهمیدم که از دیروز باغل شدم و تصمیم گرفتم که در این دوره رای بدم و مشت محکمی در دهن آمریکای کمونیست خوناشام درآکولا بزنم.

می دونم که الان می خواین بپرسین که رای تو به کیه.

(از اینجا رو با تاکید و هیجان بخونید مثل کارتون واتو واتو)

رای من کسی نخواهد بود جز ...

عمو محمود

 

اما چرا عمو محمود؟ باید بگم چرا که نه؟

1)    محبوبیت بین الممه ای.... ببخشید بین المللی ایران

عمو محمود باعث شد محبوبیت ایران در دنیا در این چند سال چند هزار برابر بشه. باور کنید جوری شده که ددسام دیگه اینجا نمی گیه ما ایرانی هستیم. من حدس می زنم دلیلش این باشه که ددسام از محبوبیت و شهرت و این چیزها خوشش نمی آد. برای همین این موضوع رو پنهان می کنه.

2)    آزادی بیان

عمو محمود آزادی بیان رو به حد اعلاش رسوند. خیلی ها از ما می پرسن که چرا وبلاگ سامبولی رو دیگه به روز نمی کنین. والا این چند وقت انقدر آزادی بیانمون زیاد شده که اصلاً دیگه نمی دونیم چی بگیم. ددسام که تا پای وبلاگ می شینه چهار کلمه بنویسه از فرط هیجانِ آزادیِ بیان زبونش بند میاد و به مرحله ی سنکوپ می رسه. به خاطر تشکر از شرایط آزادی بیان هم اگه نگاه کنین کلی از پستهای قبلی رو پاک کردیم.

3)    منزوی کردن دنیا

یا این تاکتیک جدید هم که عمو محمود دیگه انصافاً ترکوند. تاکتیک منزوی کردن دنیا در کنفرانس ضد نژاد پرستی رودست نداشت. وقتی همه از سالن بیرون رفتن به عینه دیدیم که دنیا منزوی شد. این کارش منو یاد مبارزات ددسام می انداخت که با چشم می زد تو مشت یارو. یا با شیکم می زد تو لگدش... برای همین خیلی عمو محمود تو این مورد منو یاد ددسام می ندازه و می خوام حتماً بهش رای بدم.

4)    عمو محمود کاملاً مستقل و آزاد عمل می کنه:

وقتی شنیدم که عمو محمود از کلمه ی نُچ! استفاده می کنه خیلی خوشم اومد. نشون می ده آدم مقتدر و مستقلیه و حرف مامانش روش تاثیری نداره و وقتی مصالح مملکت بیاد وسط حرف مامانش رو هم زمین می زنه. چون من هنوز جرات نکردم تو خونه بگم نُچ! ننسام گفته یا می گی بله یا yes. غیر از این باشه خودت می دونی! حتی آره هم نمی تونم بگم، چه برسه به نُچ!

 

از شما هم دعوت می کنم که اگه عالق و باغل شدین و می تونین رای بدین به عمو محمود بدین.

 

 

 

تولدت مبارک

بابا جون تولدت مبارک

پ.ن: امروز تولد بابای من (ننسام ) است.من و ددسام و سامبولی این روز رو بهتون تبریک میگیم ایشالا تولد ۱۵۰ سالگیت.

دوستت داریم

سال نو مبارک...

 

تنها کمتر از یک ساعت به سال جدید باقی مونده.
امیدواریم که امسال سالی پر امید، پر از موفقیت و شادی برای همه باشه.
اگرچه امسال ما تنها سال جدید رو شروع می کنیم
ولی حضور تک تک افراد خانواده و دوستان رو در کنارمون حس می کنیم.

سال نو مبارک

این هم سفره ی هفت سین ما

سام و هفت سین 

جای ماهی قرمز یک آکواریم خریدیم که ایشاا... برای همیشه بمونه. 

سبزه ها هم اگر کوتاه هستند چون این سری چهارم هست که ننسام گذاشته. سری اول رو ددسام جای جوانه خورد. سری دوم رو من توش جیش کردم و ددسام فهمید که کثیف شده و نخورد و ریخت دور. سری سوم رو باز من توش جیش کردم ولی ددسام نفهمید و جای جوانه خورد. این یکی محصولِ سری چهارم هست که به دور از من و ددسام تهیه شده و ظرف چهار روز تا این حد رشد کرده.

تخم مرغ رنگیمون رو هم سامبولی دیشب پرت کرد و پکید و اومده تخم مرغ املت شده رو داده دست ننسام می گه baby اوفتاد!

هفت تا کاسه برای هفت سین داشتیم که سفالی بودن و با دست روشون نقاشی شده بود که سامبولی دوتاش رو با موفقیت شکست و کلاً ننسام مجبور شد از سفره حذفشون کنه.

یک ظرف سفالی آبی خوشگل هم بود که سام یکساعت پیش شهیدش کرد و اونهم حذف شده.

خصوصی نوشت: زن حاجی اون سه تا کاسه رو داشته باش

سال خوبی داشته باشید، ما رو هم دعا کنید.

خانواده ی سامبولی

 

تشکر

یکی از همساده هامون نذر کرده بود که اگه وبلاگ سامبولی Update بشه بین درو همساده الویه پخش می کنه. خاله کاترین صاحب وبلاگ مادوتا چند شب پیش برامون یک ظرف الویه ی کاملاً بهداشتی آوردن و همینجا از طرف خودم و دست اندرکاران وبلاگ سامبولی ازشون تشکر می کنیم.

 سام و الویه

 

اما نتیجه گیری اخلاقی این ماجرا:

در ایران همه نمک و خرما و حلوا نذر می کنن تا بلکه آخر ماه لنگ نمونن یا جهیزیه ی دخترشون جور شه و از این چیزها.

در خارج ملت الویه و بیف استراگانف نذر می کنند که وبلاگ مورد علاقه شون بالا بیاره! ببخشید بالا بیاد...

خلاصه اینو هم به تفاوتهای ایران و خارج اضافه کنید...

یک هفته تا پایان تعطیلات ما باقی است...

در ضمن از امشب به مدت یکهفته امتحانات ددسام هست و از امت مسلمان و همیشه در صحنه خواهشمند است دست به دعا بردارند و معظم له (یعنی ددسام) رو دعا کنند.

توجه: فقط چون معظم له زیاد داریم حتماً ته دعا بگین منظورمون ددسام بود که دعا برا کس دیگه ای اشتباهاً ارسال نشه. ممنون

ننسام نوشت

سام و موهای کوتاهش  

 موهای سامبولی در آرایشگاه ننسام بیوتی گاردن کوتاه شده

۱۴ روز دیگر تا اتمام تعطیلات باقی مانده است...

تعطیلات

در تعطیلات به سر می بریم!

در ابتدا تصمیم داشتیم ۹۰ پست پیاپی در ۹۰ شب روی وبلاگ بگذاریم که این تعداد به بیش از ۱۴۰ پست رسید. که حدود ۱۱۰ پست واقعاْ از نظر خودمون جالب و جذاب بودن. الان می خوایم چند وقتی استراحت کنیم. انشاا... دوباره بر می گردیم و ۹۰ پست بعدی رو می نویسیم...

خوش باشید

لینکهای داغ

جوک روز شما  عکسهای بی تربیتی  بهترین های سامبولی

این روزها همه سامبولی می خونن

برای قراردادن لوگوی من در وبلاگتون می تونین از کدی که اینجا گذاشتم استفاده کنید.
اینجا رو کلیک کنید
.

 

 

ولنتاین

این روزها خیلی مد شده و مرتب email هایی به دستم می رسه که آقا ولنتاین ایرانی فلان روزه و خارجی بهمان روز...

به همین دلیل مطلع شدیم که در ایران ستاد حلول روز ولنتاین تشکیل شده.

برای دریافت آخرین اخبار ستاد روی ادامه ی مطلب کلیک کنید...

ادامه نوشته

مسابقه!

امروز می خوام یه مسابقه براتون بذارم.
چند تا عکس تو صفحه ی بعد هست.
حدس بزنین این عکسها مربوط به کجا هستن؟

سعی کنید حدس بزنید اینجا کجاست که
این وسایل رو کنار هم می شه پیدا کرد
و نظرتون رو تو قسمت نظرات بنویسید.

لطفاً روی ادامه ی مطلب کلیک کنین...

ادامه نوشته

ددسام بیچاره!!

سام و داستان ددسام

این ددسام هم آدم بدبختیه...

دلم براش می سوزه...

از روزی که شوکت الننسام مادر زن ددسام که اتفاقاً مادر بزرگ من هم می شه اومدن خارج پیش ما ددسام هر روز فحش می خوره...

ببینید داستان هر روز ما رو که در ادامه ی مطلب چپوندم...

ادامه نوشته