حرف دل من
سلام به دوستان عزیز
میدانم که این روزها درگیر فضای انتخاباتی حساس و پرشوری هستید و از فراگرفتن موج ضد احمدی نژاد (پیامکها، کاریکاتورها، افشاگریها،...) خوشحالید ، من هم در این خوشحالی شما سهیم هستم. شاید شما هم مثل بسیاری از ایرانیها امیدوارید که با موج سبزی که به لطف سرمایه گذاریهای کلان و ستادهای تبلیغاتی هوشمند برخی احزاب اصلاح طلب شکل گرفته است، کار احمدی نژاد را یکسره کنیم و احتمالا تصور روز بعد از انتخابات که شاهد بیرون آمدن کاندیدای سبز از صندوق هستید، شما را ذوق زده و مشعوف میکند.
ولی اگر کمی از جو و هیاهوی انتخابات فاصله بگیریم، صدای اقلیت بسیار کوچکی به گوش میرسد که از بی اخلاقی سیاسی و زیر پا نهادن قواعد بازی سیاست (که در یک جامعۀ سالم و مدنی نوعی وجود دارد) سخن میگوید، دغدغۀ من تنها این است که توجه دوستانم را به این صدای متفاوت جلب کنم و به تفسیری عینی از انتخابات از دید یک اندیشمند اشاره کنم که شایستۀ ثبت در تاریخ است.
چند سال پیش از این، تحلیلی از فیلسوفی بنام «رورتی» میخواندم که دیرزمانی است در خاطر من نقش بسته است و آن اینکه برد یک حزب یا فرد در یک رقابت انتخاباتی دموکراتیک نباید دغدغۀ اول قشر روشنفکر و آگاه جامعه باشد، بلکه اولویت اصلی این است که بازی سیاست، قواعد دموکراتیک را تامین کند، در این صورت میتوان گفت که فارغ از نتیجۀ انتخابات، جامعه و دموکراسی پیروز شده است. فرض «رورتی» بر این است که کسی نمیتواند ادعای مالکیت حقیقت داشته باشد و بر این اساس نتیجۀ انتخابات را مورد قضاوت ارزشی یا معرفت شناختی قرار دهد و به نیابت از کل جامعه ادعا کند که جامعه در جهت مخالف با منافع خود حرکت کرده است.
لذا یک فرایند سیاسی نظیر انتخابات باید فارغ از نتیجۀ آن مورد ارزیابی قرار گیرد چرا که میزان و معیاری برای سنجش نتیجۀ آن نه به لحاظ ارزشی و نه به لحاظ معرفت شناسی وجود ندارد. خلاصۀ کلام اینکه به قول «بوکانان» در تحلیل سیاست باید فرایندگرا باشیم و نه نتیجه گرا. یعنی هر نظام دموکراتیک که توانست به کمک رسانه ها و نهاد های مستقل و اطلاعات شفاف ، زمینه را برای بروز و سپس تضمین اجرایی ترجیحات واقعی مردم (بدور از ایجاد توهم در شهروندان) فراهم کند، برد کل جامعۀ مدنی و دموکراسی را تضمین میکند. نتیجۀ انتخابات صرفا از موضع منافع شخصی ماست که لفظ برد یا باخت به خود میگیرد، و لفظ برد یا باخت برای کل اجتماع بی معنی است
حال با این مقدمه میرسیم به اصل سخن، آیا اینکه رقیب انتخاباتی ما قواعد رقابت دموکراتیک را رعایت نمیکند یا ساختار اطلاعات شفاف و نظام کاملاً دموکراتیک وجود ندارد، استفاده از هر وسیله ای برای پیروزی در انتخابات را توجیه میکند؟ البته که نه، وظیفۀ قشر آگاه و مدافع دموکراسی این است که با قواعد دموکراتیک، بازی سیاست را پیش ببرد و حتی بتواند این بازی را به دیگران تحمیل کند و نه اینکه خود وارد بازی بر اساس قواعد غیر دموکراتیک از پیش موجود شود.
ما رییس جمهوری داریم به نام احمدی نژاد که از هر وسیله ای ، حتی اعتقادات دینی و ملی برای مقابله وسرکوب رقبای خود استفاده کرد در نتیجه گروه عمده ای از نخبگان کشور برای تغییر وضعیت بحرانی کشور، بعد از کلی اصرار بیجا برای کاندیداتوری خاتمی و معرفی او بعنوان تنها منجی کشور، سرانجام به آقای موسوی به عنوان تنها راه باقیمانده برای برد بازی انتخابات متوسل شدند وبا ایجاد موجی سبز، تصویری از او ارائه دادند که شخص موسوی نیست، برای برد بازی تنها انتقاد از وضع و دولت موجود را کافی دانستند بدون اینکه برنامه ای خاص ارائه دهند، حتی از هستۀ اصلی یاران موسوی (که تمام استدلال او برای دفاع از صداقت و توانش است) اسمی نبردند مبادا که به تصویر ساخته شده آسیبی برسد و مانع ایجاد موج احساسات سبز شود. و در نهایت موفق شدند و اکنون آقای موسوی سوار بر موج سبز محتملترین کاندیدا برای پیروزی در این میدان است ولی آیا این پیروزی ، پیروزی مردم و دموکراسی است؟
دکتر جواد طباطبایی، اندیشمند معروف ایرانی است که دارای شهرت جهانی بوده اما طبق معمول برای ایرانیان کمتر شناخته شده است (برای شناخت بیشتربه ویکی پدیا فارسی مراجعه کنید). وی به عنوان عضو هيأت علمى دايرةالمعارف فرانسه از جمله روشنفکران صریح ایرانی است. طباطبایی که سابقۀ مصاحبۀ سیاسی ندارد سرانجام تن به گفتگوی سیاسی داده و دست بر نکته فوق الذکر گذارده و سخنانی به زبان رانده که شایستۀ ثبت در تاریخ است، وی میگوید:
« یک مساله نگرانکننده وجود دارد که شاید به میدان آمدن افرادی همچون مرا هم توجیه کند و آن ایجاد یک فضای احساساتی فاقد مبنای عقلایی در این انتخابات است. بسیاری از جوانان وارد عرصه انتخابات شدهاند که بسیار هم خوب است و حق شهروندی آنهاست که از یک کاندیدا دفاع کنند. اما شعارزدگی و دل بستن به شعارهایی که ربطی به برنامهها ندارد درست نیست. این جوانان نوعی تصور آرمانی از افرادی پیدا کردهاند که هیچ چیزی در گذشته انان چنین تصور آرمانی را توجیه نمیکند. نوعی استفاده ابزاری از جوانان صورت میگیرد که موجب میشود انتخابات مبتنی بر خردمندی نباشد. همینجا بد نیست نظرم را درباره نقش خاتمی در این ماجرا نیز بگویم، زیرا او اعتبار گذشته خود را – که عمدتا توهمی بیش نیست – خالصانه و ساده لوحانه در اختیار یکی از نامزدها گذاشته است که هیچ نسبتی با عملکرد گذشته آن نامزد و برنامه ناروشن و مبهم او ندارد. اعتبار آقای خاتمی و حمایت او از یک نامزد انتخاباتی نقش بسیاری در ایجاد این فضای احساسی سطحی داشته که به نظر من اتفاق میمونی نیست و سلامت انتخابات را از بسیاری جهات مخدوش خواهد کرد»
اگر کمی در این سخنان دقیق شوید، در هر دو جناح محافظه کار و اصلاح طلب تنها رضایی و کروبی از دو جناح مخالف هستند که با برنامه و مواضع صریح ضمن انتقاد از وضع موجود پا به صحنه گذاشته اند و بیش از کاندیداهای دیگر قواعد اخلاق سیاسی را رعایت کرده اند. اما اتفاقا هر دوی آنها مورد بی توجهی اکثریت نخبگان جناح خود قرار گرفته اند. این هشداری است به روشنفکران و نخبگان کشور. برد انتخابات بدون رعایت قواعد دموکراتیک که موجب ایجاد توهم و انتظارات غیرعقلایی در مردم میشود، باخت یک ملت و ناامیدی آتی آنها را رقم میزند.
آیا ناامیدی بعد از اصلاحات خاتمی برای ما کافی نبوده که اکنون باید منتظر موج ناامیدی جوانان کشور بعد از چند صباحی باشیم که پرده های سبز و ... بر افتد و شخصیت ، منش و برنامه های واقعی کاندیداهای پیشرو (موسوی یا احمدی نژاد) آشکار شود؟
آیا حمایت بی قید و شرط برخی اصلاح طلبان ، نه بر مبنای برنامه های آقای موسوی بلکه صرفاً بر مبنای توانایی بالقوۀ شخصیت و سابقۀ او برای ایجاد موج احساساتی، علیرغم وجود افراد اصلاح طلب دیگر با مواضع صریح و سابقۀ روشن زیر پا گذاشتن اخلاق سیاسی نیست؟ چگونه باید در آینده ای نه چندان دور پاسخگوی این بی مبالاتی باشیم؟
از وبلاگ کاریز