رمانتیسم!

امان از این چشم و هم چشمی بین این خانمها!

این ننسام چند وقته بند کرده به من که برو ببین شوشوهای  مردم چه پیامهای محبت آمیزی برای همسریهاشون می ذارن!! برو یک کم یاد بگیر!! بسه این دری وریها که واسه چهارتا مثل خودت می نویسی!! یک کم رمانتیک باش. اصلاْ تا حالا شده به من بگی ننسامی؟! همه به زنهاشون می گن همسری!

هر چی هم من بهش می گم بابا این حرفها از ما گذشته. ایشاا... ۱۶ سال دیگه بچمون باید از این حرفها بزنه به خرجش نمی ره... هی بهش می گم من این حرفها به زبونم نمی آد و اگه بخوام رمانتیسم بازی دربیارم خرابکاری می کنم قبول نمی کنه که نمی کنه... خلاصه این پست رو ناچاراْ می خوام به سرودیِ عزیزم تقدیم کنم.  و یک جمله ی عشقولانه  براش بنویسم!

لطفاً روی ادامه ی مطلب کلیک کنید و ۱) جمله رو با دقت بخونید  ۲) آهنگی رو که گذاشتم حتماْ تا آخر گوش کنید چون فوق العاده است و اگه کاملش رو هم خواستین براتون می ذارم. فقط چند لحظه صبر کنید تا آهنگ لود بشه، نمی خوام از دست بدینش...

ادامه ی مطلب


بعداْ نوشت: نمی دونستم این پست انقدر با استقبال روبرو می شه!!! ظاهراْ ما آقایون دردهای نهفته ی مشترکی داریم که سالهاست دارن ته دلمون خاک می خورن...


بعد از بعداْ نوشت:

سامبولی: شکر خدا ددسام بهتره و فردا مرخصش می کنن. ننسام رو هم یکی از خانمهای خواننده ی وبلاگمون وثیقه گذاشته فعلاْ آزاده تا روز دادگاه. آخ! یادم رفت بگم! دیشب ننسام با بالشی که خاله مهسا مامان کورش براش فرستاده بود ددسام رو می خواست خفه کنه که من جلوش رو گرفتم.

الان هم این خانمها، یک کمپین یک میلیون امضا راه انداختن که کلاْ ریشه ی مردها رو از رو زمین بکنن. خانم شیرین عبادی هم اونو امضا کرده.

اخبار رو لحظه به لحظه از طریق این سایت دنبال کنید.
سامبولی، واحد مرکزی خبر

 

با توجه به پیامی که مهسا مامان کوروش تو نظرات گذاشته بود:

این مردا واقعا پرروان من اگه جای سرود بودم زنده ات نمی ذاشتم . همین امشب با بالش خفه ات می کردم ددسام

مهسا خانم این نوشته ات رو تو دادگاه ازش برعلیه ات استفاده می کنم!

ادامه نوشته

عکسهای تولد مریم بانو

یادداشت سرد دبیر: بالاخره امتحان رو دادم. شکر خدا بد نشد. از دوستان هم که برام آرزوی موفقیت کردن ممنون. ببخشید این چند روز شما هم درگیر امتحان من شدید و هی اومدین اینجا و پشت در موندین. امتحان جالبی هم بود. این استاد ما خیلی احساس زرنگی می کرد، یه دوربین دیجیتال عکاسی با خودش آورده بود و مرتب از کل سالن عکس می گرفت و هی می رفت وصل می کرد به لپ تاپش و زوم می کرد رو عکسها که ببینه کی داشته تقلب می کرده!! خودم هنوز باورم نمی شه انقدر یه استاد منگول باشه. بگذریم... همچنان با شما هستیم با سامبولی دات بلاگفا دات کام.

الان نیمه شبه و من تازه رسیدم. عجالتاً یک سری عکس براتون می ذارم تا فردا ...

برای دیدن عکسهای تولد روی ادامه ی مطلب کلیک کنید.

 

ادامه نوشته

خاطرات دبی

دیشب ددسام داشت از خاطرات سفرش با عمو امیر به دبی می گفت که تصمیم گرفتم یکیشون رو اینجا بذارم. این خاطره بی کم و کاست نقل می شه و دقیقاً اتفاق افتاده.


دو نفر تازه از مینی بوس پیاده شده!!

عمو امیر و ددسام وسط یک بازار روی صندلی سه نفره می شینن و خانمی هم می شینه کنارشون و شروع می کنه با موبایل عربی صحبت کردن. ددسام وسط عمو امیر و خانمه قرار می گیره. و شروع می کنن مسخره بازی:

عمو امیر با صدای بلند: سعید، نگاه کن ببین کی نشسته پیشمون.
ددسام با صدای بلند: به به! از خواهرهای عرب هستن ظاهرن.
عمو امیر: ولی چقدر پشمالو و بد شکله!
ددسام: کی تو رو می گیره سیاه!
عمو امیر: نیگاه کن ببین چه پاهای پشمالویی داره!
ددسام: اَه.اَه! شکمشو. چربیه خالیه!
و ...
خانم تلفنش تموم می شه و آهی می کشه. ددسام یک شکلات باز می کنه که بخوره. همینجوری یک تعارفی هم به خانم می کنه که نشون بده ایرانیها چقدر جنتل من و با ادب هستن. و به انگلیسی می گه: have some please!
خانمه هم یک نگاه معنی داری به ددسام می کنه و به فارسی جواب می ده: مرسی. میل ندارم!!!!
زمین دهن باز می کنه و ددسام و عمو امیر رو می بلعه.

نتیجه ی اخلاقی: اگر تازه از مینی بوس پیاده شدین اینو بدونین که دبی یکی از استانهای ایرانه و از هر 10 نفر 11 نفر ایرانی اونجا ولو هستن. دبی خارج نیست عزیز من! یک کم رعایت کنین لطفاً تا سنگ رو یخ نشین!

 


آخرین خبر:

همین الان سه تا قیمه با سه تا برنج از یه رستوران ایرانی برامون فرستادن. گفتن فلانی که از همسایه هاتون هست نذر داشته!! بابا دمش گرم. نذر خارجی که می گن همینه ها! تو ایران باید می رفتیم چیز خودمون رو پاره می کردیم که نذری بگیریم. (فکر بد نکنین، پیرهنمون رو پاره می کردیم). این بابا از رستوران برامون نذری فرستاده. تیریپ امام علی هم رفتار کرده. خودش نیومده، یکی رو فرستاده برامون بیاره.
خلاصه امسال هم بی نذری نموندیم.


بعد از بعداْ نوشت:

الان اینجا در دهات ما ساعت ۲:۳۰ صبح شده و فکر کنم در ایران حدود ۱۰ شب باشه. فردا امتحان دارم و از تمام خوانندگان محترم وبلاگ تقاضا می کنم امشب برای کسب نمره ی خوب من در امتحان دست به دعا برداشته و نماز شب به جای آورند. خدا پدرتان را بیامرزاد. ان شاءا... با حوریان محشور شوید و امتحان شب اول قبرتان را با سرافرازی پاس کنید.

و من الله توفیقکم
ددسام السامبولی
سنه ی ۲۰۰۹

خانواده ی پهلوون ما!

شنیدم اون زمانها که ددسام خیلی لاغر بود و هنوز شکمش جلو نیومده بود هیکلش خیلی طرفدار داشت!! باورتون نمی شه؟!  من شنیدم که حتی یکی از مجلات پرورش اندام عکس ددسام رو روی جلدشون انداخته بودن. باور نمی کنین؟! یکی از شرکتهای تهیه کننده ی داروهای تقویتی مربوط به پرورش اندام عکس ددسام رو انداخته بود و زیرش نوشته بودن اگر از داروهای تقویتی ما نخورید عاقبت این شکلی می شید! و اون شرکت بعد از اون تبلیغ فروشش صد برابر می شه. بله. ما اینیم. چی فکر کردین؟


تصویر ددسام در زمان لاغری
و ننسام با کفش پاشنه بلند نامرئی

البته ددسام خیلی هم لاغر نبودها. مثلاٌ وقتی بادگیر می پوشید و می رفتیم منجیل تازه هیکلش رو می اومد. نمی دونم پهلوون پنبه همینه یا نه. ولی خلاصه مهم اینه که ما همگی خانوادگی پهلوونیم.


پهلوون پنبه یعنی پهلوونی با کاپشن بادگیر در منجیل

خود ددسام می گه که قبل از ازدواج خیلی خوشگل و خوش هیکل بوده. موهای بور، چشمهای سبز، پوست سفید، هیکل ورزشکاری... ولی می گه روزی که ازدواج کرد یهو پکید و این ریختی شد. انگار گذاشته باشنش تو ماکرویو و یادشون رفته باشه درش بیارن. 
 


بعداْ نوشت:

 نتیجه ی اخلاقی که خواننده ی عزیز (ناقوس) از این مطلب گرفت:

 ازدواج = ماکروویو

و اما قابل توجه مامان ستاره که گفتن

حالا خوبه ننسام اینقدر خوشگله وگرنه ددسام چی میشدی!

مامان ستاره برین و این لینک رو ببینین. مرتبط با پیام شماست:

تغییر بعد از ازدواج